من

مینویسم

من

مینویسم

سه

از اونجاییکه این تختخواب ما به واسطه حضور همیشگی بانو بودی بودی کوچه آشتی کنونهما دو تا یعنی من و باباش اگه هم سعی کنیم نمیتونیم قهر کنیم. البته تا زمانی که میخواد از می می سمت راست شیر بخوره نقش یه تفرقه انداز پدرسوخته رو بازی میکنه ولی خدا نکنه تصمیم بگیره بره سمت چپ اون وقته که من و باباش خواسته و ناخواسته میریم تنگ دل هم و عدو سبب خیر میشه. 

از شوخی گذشته میخوام بگم اوایل که ازدواج کرده بودیم سر همین موضوع اخیر دعوامون شد و من هم باردار بودم و دلم عینهو شیشه شده بود. 

خلاصه خانمی که شما باشید این آقا قهر کرد و حسابی رفته بود تو قیافه. 

روزها به سختی میگذشت و شبها هم که میومد خونه حتی به من نگاه هم نمیکرد ولی من که دلم براش تنگ شده بود هی از تو شیشه تلوزیون و در مایکروفر نگاش میکردم. 

خلاصه چند روز شد ده روز و من طفل معصوم هی ریز ریز زیر پتو گریه میکردم تا اینکه تصمیم گرفتم بهش بگم بابا غلط کردیم بهت گفتیم بالای چشم چپت  ابروهه   

البته که اصلا همچین غلطی نکردم ولی بهش گفتم ببین باباش ما دیگه ازدواج کردیم و هرکدوممون به اندازه یک خر پیر از خدا سن گرفتیم و اگه میخوایم زندگی خوبی داشته باشیم باید غرور و لجبازی رو بذاریم تو کیسه زباله درش رو محکم ببندیم و بذاریم دم در. 


شاید باورتون نشه ولی اون مرد غد و تودار و مغرور مثل یه  نوزاد بغض کرد و مثل یه پسربچه با لجبازی گفت دیگه نمیخواد باهام حرف بزنه   

منم پرو بهش گفتم که شما بیجا میکنی خودچس کن رو زدی به برق پاشو متچم کن بریم سر خونه زندگیمون و خلاصه به شوخی برگزار کردم داستان رو و در آخر بهش گفتم لطفا هیچوقت هیچوقت باهام قهر نکن حتی اگه خیلی عصبانی باشی چون واقعا قهر چیز مزخرفیه و روح آدمیزاد رو تحلیل میبره. تازه من یه آدمیزاد کوچک هم تو دلم دارم. 

اینجوری شد که باباش به حرفم گوش داد و وقتی حتی من کم محلی میکنم و باهاش حرف نمزنم هی به بهونه های واهی سر حرف رو باز میکنه و من میدونم که عاشقشم شدید. 

پانوشت اینکهباباش آدم خیلی مودبیه و حتی یک صدم درصد فکر نکنید به من رو میده با چنین ادبیات گستاخانه و بددهنامه ای باهاش صحبت کنیم. ما حتی تو دعواهامون هم انسانهای مبادی آدابی هیتیم و به هم توهین نمیکنیم. اینا رو گفتم بدونید بیتربیتیای بنده منحصر به این وبلاگه و به بزرگی خودتون ببخشید

نظرات 3 + ارسال نظر
سنبل پنج‌شنبه 4 مهر 1392 ساعت 13:51

و اما من عاشق همین طرز نوشتن و گفتارت تو وبلاگتم یعنی کیف می کنم می خونم ایضن که واسه شادیات شاددد و ... آترین عزیز رو ببوس

قربونت برم دختر گل

mahsa پنج‌شنبه 4 مهر 1392 ساعت 12:53

قهر بدترین حالته که میتونه پیش بیاد/ بودی بودی رو بچلونش

بله باید شرش رو کند قهر فایده نداره

venus پنج‌شنبه 4 مهر 1392 ساعت 06:13

Fadaye on dele nazoket ke taghate ghahro nadari
Dorostesh ham hamine, aslan che mani mide too in khone kasi ba kasi ghahrkone?

ونوس بریدم بخدا. خسته ام

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.